وقتي تنهاشدم تازه فهميدم قصه ي مادربزرگم راست بود هميشه يکي بوديکي نبود!!
مادرم! سجده ي عشقت چه زيبا بود آن روز! آيا در آن روز مرا ياد کردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يادش بخير بچگيا؟ تا مامان و بابا سجده ميرفتن ميپريديم رو کولشون و فکرميکرديم برنده شديم ولي نميدونستيم اونا بالا نميان که ارتباطشون با خدا قطع نشه!!!!!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی