یک شعر زیبا برای جشن تکلیف
اونروز که جشن تکلیف تو مدرسه به پا شد
در دل کوچک من شور و شری به پا شد
گفتم با یاد خدا انس می گیرم همیشه
دلم با یاد خدا راحت و آروم میشه
وقتی که بانگ اذان می پیچه تو شهرما
من به نماز می ایستم حرف می زنم با خدا
با اون خدا که مهربون و پاکه
خالق این زمین و آب و خاکه
با اون خدا که همتایی نداره
ابر سیاه به لطف اون، می باره
اگه احیانا از مطلبی که گزاشتم خوشتون اومد، لطفا برای گوگل محبوب کنید (+g بزنید)
(پایین صفحه سمت چپ)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی