شروع بکار وبلاگ ثمینشروع بکار وبلاگ ثمین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

ژورنال دنیای نفیــــــــــس

رویا نیست، زندگی شیرین

1390/8/6 22:28
نویسنده : ثمین
597 بازدید
اشتراک گذاری

ده ماهه از تاریخ ازدواجشون گذشته، تو این مدت دانیال و دینا سعی کردن هر چهارشنبه به هم کادو بدن ! دینا امروز تمام دسته گل هایی که خشک کرده بود، ریخت دور! عادتش بود، خاطرات روزهای خوش رو چند روز حفظ کنه! موتور زندگی بعضی وقت ها بد کار می کنه! خرجش یه کادو، یه گذشت! یه بوسه! یه ببخشید بود! بعضی وقت ها هم چیزای دیگه نیاز داشت، تا فراموش بشه! از هم فقط چیزای خوب یاد می گرفتن! اولین دسته گل دانیال، حتی دسته گل عروسیش هم رفت تو سطل! از اون همه کادو تو این یه ساله، از کاغذاش، نوشته هاش، یه آلبوم درست کرده! همین بهترین خاطره است ! هر وقت می خواست انرژی بگیره می رفت سر وقت اونا! دانیال که برای اولین بار دیدش دهنش باز مونده بود! اما عادت دانیال بود هیچ چیزو بی جواب نمیذاشت! دیگه باید وقتشونو میذاشتن رو دسته گل خدا! همه ی دسته گل ها از بین رفتن! این گل براشون شادی آورده و قراره موتور زندگی رو گرم تر کنه! صدای گریه ی نیکا، هر دوتای اونها رو کشوند تو اتاق! قربونت برم عزیزم، دینا می گفت. دانیال، نیکا رو بغل کرده بود و محکم فشارش می داد به خودش! موقع شیر دادن نیکاست! دانیال از تو یخچال برای دینا خرما آورد و یه بالش برای زیر دستش! دانیال هم مثل گربه خودشو می مالید به دینا! اون این کارا رو از باباش یاد گرفته، بسیار آروم و با وقاره! اگر اشتباه نکنم نود نسل قبل از اون هم به این شیوه زندگی می کردن! دینا رو مهربون صدا میکنه! و کلمه ی دوست دارم از زبونش نمی یوفته! واقعا خداوند در و تخته رو خوب به هم وصل می کنه و بهترین ها رو نصیب  بهترین ها می کنه ! 

http://hesamghazi.persianblog.ir/post/1144/

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان فرشته
14 اسفند 89 11:05
سلام عزیز دلم خوبی ؟ هر روز بهتر از دیروز می شی آفرین خیلی عالی بود ممنون گلم


ممنون گلم! خوبی از خودتونه!
maryam
18 اسفند 89 11:18
az matlabaye ghashangeton mamnon


سپاسگذارم
ثمين بانوثمين بانو
5 خرداد 97 9:36
محبت